ادامه داستان من و آدم فضایی ام
لحظه ای کف کردم...
یعنی یعنی یعنی ؛ آن جا دما از اینجا گرم تر است
صد رحمت به اینجا
ادم فضایی:حالا چجوری به سیاره فانتزیا برم این سفینه درست بشو نیس به سیاره خودم هم نمیتونم برگردم
من:شاید بتونیم یکی بسازیم
آدم فضایی:یکی بسازیم چیزی روی سرت فرود نیامده فراموشی بگیری
ما سفینه هامان را آنجا از مقاوم ترین چیز هایی که میتوانیم میسازیم
سفینه من از 15 سیاهچاله رد شده است مال شما که اصلا نمیرود داخل سیاهچاله
اوه اوه فکر آنجا را نکرده بودم
من:خب امممم شاید بتونیم این سفینه رو تعمیر کنیم
آدم فضایی:چطوری
من:صبر کن...
وسایل بابایم را که گاهی باهاش چیزی را تعمیر میکند را می آورم و با چند تا میخ فرمان و کلاچ را سرجایش میگذارم
آدم فضایی:یعنی اینطوری جواب میده
من:نه به خوبی قبل بشه ولی آوره جواب میده
بابایم جوش کاری را بهم یا داده منم با جوش کاری قطعات را تا جایی که میتوانمبه هم متصل میکنم
موشک یا همان سفینه به خوبی قبل نیس
ممکن است سر سیاهچال جوش بیاورد
من:باید روکشش کنیم
آدم فضایی:آهااااااااااانننننننن
و چیزی درمیآورد و شروع میکند به زدن به موشک
بعد با چیزی که خودش بهش میگوید {الکترو چسب} شروع میکند چسباندن و چساباندن و چسباندن
من:این چیه
آدم فضایی ضد رعد
من:چی ضد رعد چیه
آدم فضایی:منو از تو رعد و برق های سیاهچاله حفظ میکنه
چه تکنولوژی جالبی
سیاره فانتزیا کجاس
آدم فضایی:حدود دو میلیون سال نوری از اینجا دور تر
با تلسکوپ میتوانی ببینی
من:امکان نداره
آدم فضایی :چرا داره
من:چجوری
وتلسکوپم را برایش میبرم
آدم فضایی:اووه یادش بخیر ما 452 سال پیش از اینا داشتیم تلسکوپ الان ما سه میلیون سال نوری رو هم میبینه
سیاره فانتزیا را دیدم وای چه عجیب
آدم فضایی:سفینه حاضره...
چی شد بلاخره آیا آدم فضایی رفت یا نرفت منتظر بمونید تو پارت سوم بهتون میگم