دیگه دیگه ها
سلام دوباره من برگشتم سرشار از عرق خیلیییییی هوا گرمه و من هم از آدمهایی ام که شدیییییید گرمایی ام
این روز ها هیچ اتفاق جالبی رخ نداده جز خرید خانه درختی
که کلی هم باهاش خندیدم
اندی و تری پلیس داستان گذاشت دنبالشون
اونا رفتن تا خودشون رو نجات بدن ولی افتادن زندان تا که تری یه نقطه بزرگ کشید و فرار کردن
رفتن و خوردن به پیتر خرگوشه و مک خرگوش گیر
بعد هم خوردن به لکه کلاه به سر که همه جا رو لکه ای کرد
و اژدهای دسته بندی
وااااااااااااای یکی باد بزن بیاره
پختم آب پزم
خبرهای خوب
امروز جخت خوابم نمیاد
خبرهای بد
گرمممممممممممممممپپه یکی به آفتاب بگه شعله شو خاموش کنه
اینم منو داداشم
من نیافتادیم چون لحظه عکس گرفت سمت خودش کلا من افتادم بیرون😂
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی